جمعه 28 اردیبهشت 1403  

کارگاه آموزش

1401/5/31 دوشنبه

دو برگ برنده در سوژه یابی.

در این مقاله به دو عنصر کنجکاو بودن و عینکى براى خوب دیدن در مسیر سوژه یابی پرداخته شده است. .

.



کنجکاوى اصل اول براى جستجوگرى است.این نظرکه جماعت روزنامه نگار آدم‏هاى فضولى هستند، بى جهت شُهره نشده است.مقاله نویس روزنامه اصولاً فرد کنجکاوى است.سوال »چرا« بیش از هر سوال دیگر دغدغه فکرى اوست. چرا چنین شد؟چرا این اتفاق افتاد؟ چرا مردم کمتر مى‏خندند؟ چرا ترافیک ایجاد شده است؟چرا کودکان خیابانى زیاد شده‏اند؟ چرا کفه آموزش در دانشگاه به نفع دختران‏سنگین شده است؟ هزاران چراى دیگر. روزنامه‏نگار مدام ذهنش براى‏پاسخگویى و یافتن پاسخ این چراها مثل سیرو سرکه مى‏جوشد. در ذهنش‏طرح مساله‏ى جدید و راه‏هاى یافتن راه حل را جست و جو مى‏کند. باکارشناسان که مى‏نشیند، سعى مى‏کند این چراها را به چالش بکشد و ازتجربیات و دانش آنان براى بارور کردن این چراها سود جوید؛ چرا؟ براى آن‏که به سوال چگونه برسد. و بعد بپرسد چگونه مى‏توان این مشکل را برطرف‏کرد. راه حل فلان معضل کدام است؟ چگونه باید با آن مبارزه کرد؟ ریشه کنى‏این معضل اجتماعى از چه راهى ممکن است؟ و مردم را به حرف وامى‏دارد.استدلال‏هاى خودش را با مخاطبین عادى داخل اتوبوس، تاکسى، صف خریدشیر، داخل راهروى دانشکده یا اداره مطرح و در کارزار فلسفه و منطق،ساختمان فکرى خود را چاق و پروار مى‏سازد. بدین وسیله علاوه بر آنکه‏خوراک نوشته و یادداشت‏هایش را تهیه مى‏کند. بر قدرت استدلال و منطق‏نظراتش مى‏افزاید. در حقیقت قبل از انتشار، باز خورد نوشته‏هایش را تاحدودى در ترازوى محک قرار مى‏دهد. چراکه مردمى که با او بحث مى‏کنند وبه استدلالهاى او گوش مى‏دهند، با آن مخالفت مى‏کنند، یا در تأیید آن سرمى‏جنبانند، نمونه‏اى از مردم کوچه و بازارند و مشتى هستند از خروارآدمهایى که بعداً مخاطب نوشته‏ى او در روزنامه خواهند بود. پس نویسنده درصورت هوشمندى و کنجکاوى‏هاى اصولى مى‏تواند بر موفقیت نوشته‏ى‏خود قبل از انتشار مُهر تأیید بزند. به قول دکتر دانیل ویلیامسونأأأ 1 daniel williamson أأأ (8791) مزیت بزرگ روزنامه نگاران آن است‏که براى فهمیدن تمام چیزهایى که همواره درباره‏ى آنها کنجکاو بوده‏اند یک‏مجوز دارند. بنابراین کلید اصلى داشتن کنجکاوى است. هنگامى که شمامتوجه چیزهایى شدید، هنگامى که شما فردى را ملاقات کردید، هنگامى که‏شما کشف کردید که چیزى در نظر شما جالب است به کنجکارى روزنامه‏نگارى خود مجال بدهید.
شاید مهمترین ابزارى که یک نویسنده حتى قبل‏از قلم براى نوشتن در روزنامه نیازمند آن است، عینکى براى دیدن است.عینکى که بتواند نگاه ما را به جهان اطرافمان تغییر دهد و خوب دیدن راجایگزین نگریستن صِرف کند
عینکی برای خوب دیدن
شاید مهمترین ابزارى که یک نویسنده حتى قبل‏از قلم براى نوشتن در روزنامه نیازمند آن است، عینکى براى دیدن است.عینکى که بتواند نگاه ما را به جهان اطرافمان تغییر دهد و خوب دیدن راجایگزین نگریستن صِرف کند. روزنامه نگار جوان از خود مى‏پرسد یعنى‏چه؟ باید پاسخ داد میان دیدن و نگاه کردن تفاوت‏مانند گوش کردن و شنیدن‏وجود دارد. همان گونه که ما مى‏شنویم اما توجه نداریم، نگاه مى‏کنیم امانمى‏بینیم! مرز باریک و ظریفى میان این دو را چیزى به نام توجه کردن وبى‏تفاوتى پر کرده است.
همانطور که بروس گریسون Bruce Garrison نویسنده کتاب مقاله‏نویسى حرفه‏اى مى‏پرسد؛ آیا شما به اطراف خود توجه دارید؟ وقتى به سرکار یا دانشگاه مى‏روید آیا به فعالیت‏هاى کوچک و بزرگ و افراد و مکانهایى‏که در مسیر شما قرار دارند توجه دارید؟ آیا اکنون حاضرید تا براى دقت کردن‏در این مسائل وقت بگذارید؟
عینک ضد لیزر برای خلبان‌ها
آیا آنچه براى شما جالب است مى‏تواند براى‏دیگران جالب باشد؟ آیا امروز فرد جدیدى را ملاقات نکردید؟ مردم براى‏گذراندن زندگى چه مى‏کنند؟ آیا دوستان و آشنایان در هفته گذشته چیزى‏متفاوت با بقیه مواقع یا مساله منحصر به فردى را به شما ارایه نکرده‏اند؟ این‏هفته چه کار غیرمعمولى انجام داده‏اید؟ آیا خنده‏دار بود؟ آیا از تجربیات این‏هفته درس گرفته‏اید؟ آیا شخص دیگرى از این مسائل به هیجان آمده است.پاسخ به این سوال‏ها شانس بزرگى جهت خلق مقاله‏ى خوب بوجود مى‏آورد.پیدا کردنموضوع داستان به همین سادگى است. بعضى موضوعات داراى‏قدرت داستان شدن توسط نویسندگان باهوش هستند. شما براى رسیدن به‏چنین مرحله‏اى نیازمند تجربه‏هاى حاصل از شنیدن و دیدن نوشته‏هاى‏نویسندگان دیگرید تا بتوانید موضوعاتى خواندنى و قابل فروش بدست‏آورید. فراموش نمى‏کنم زمانى را که سردبیر
صفحات میانى روزنامه ایران بودم(1375) و دکتر بهروز بهزادى با تجربه فراوانش در روزنامه‏نگارى سردبیراجرایى بود. او گاهى از خاطرات کاریش تعریف مى‏کرد و مى‏گفت:»هنگامى‏که جوان بودم و در روزنامه اطلاعات کار مى‏کردم براى آن‏که نگاهم به اطراف‏کلیشه و تکرارى نشود، هر چند وقت یکبار مسیر حرکتم را به روزنامه تغییرمى‏دادم تا خیابان‏ها، آدم‏ها، مغازه‏ها و برایم تازه شوند.« هر روز که پایتان رااز خانه بیرون مى‏گذارید، کارتان آغاز مى‏شود. درست مثل کاسبى که کرکره‏مغازه‏اش را بالا کشیده است. به مردم و اطرافیان مانند مشتریانى نگاه کنید که‏گویى قرار است به کسب شما رونق ببخشند.
روزى در مسیر دانشگاه، پیچ رادیو پیام را باز کردم. خانم مجرى مى‏گفت:»امروز در مسیر حرکتم به رادیو داخل تاکسى متوجه شدم که راننده دلسوزانه‏براى ماشین‏هایى که درشان نیمه باز مانده یا خانمى که در یک ماشین دیگرگوشه چادرش بیرون مانده بود، بوق مى‏زند و چراغ مى‏دهد و با اصرار وتلاش، آنها را متوجه مى‏کند. خوشحال شدم از این همه نوع‏دوستى. در همین‏موقع به یک تقاطع رسیدیم. چند ماشین از روبرو قصد داشتند بپیچند و تاحدودى نیز موفق شده بودند. ولى همین راننده عزیز ما با اصرار و در حالى که‏از مسیر مستقیم خود خارج شده بود، از جلوى آنان عبور کرد و به آنان اجازه‏عبور نداد. در حالیکه تنها 20 ثانیه توقف و صبر مشکل را حل مى‏کرد با خود اندیشیدم چگونه است که ما در جایى چنان دچار عذاب وجدان‏مى‏شویم، خودمان را به زحمت انداخته بوق کرنا راهمى‏اندازیم براى آن که‏همشهرى ما دچار مشکل نشود. و در جایى دیگر آنقدر بى‏گذشت مى‏شویم.آن هم در عرض چند دقیقه این همه تحول!« همانطور که به اظهارات این همکار رادیویى خود گوش مى‏کردم، در این‏اندیشه بودم که این یعنى نگاه ژورنالیستى. همان نگاهى است که اصرار دارم‏در این بخش روى آن تأکید  کنم. بسیارى از ما ممکن است طى روز با مواردمشابهى روبرو شویم اما متوجه نیستیم که سوژه یعنى همین. او به خوبى ازیک اتفاق معمولى، سوژه‏اى ساخته بود براى پر کردن اصولى برنامه رادیویى‏خودش و با توجه به کارکرد رادیو پیام )رسانه( مفید وتأثیرگذار. به این نمونه‏که به قلمى ساده نوشته شده و روایت زندگى روزانه است، توجه کنید:به قول گریسون روزنامه نگاران مجبورند از عادت روزمره خودشان دست‏بکشند تا بتوانند موضوعات خوبى را جهت نوشتن پیدا کنند. شما باید راجع‏به آنچه اطرافتان اتفاق مى‏افتد توجه داشته باشید.
مزیت بزرگ روزنامه نگاران آن است‏که براى فهمیدن تمام چیزهایى که همواره درباره‏ى آنها کنجکاو بوده‏اند یک‏مجوز دارند. بنابراین کلید اصلى داشتن کنجکاوى است. هنگامى که شما متوجه چیزهایى شدید، هنگامى که شما فردى را ملاقات کردید، هنگامى که‏شما کشف کردید که چیزى در نظر شما جالب است به کنجکارى روزنامه‏نگارى خود مجال بدهید
اگر در مسیر هر روزتان درحال حرکت هستید، سعى کنید کلیشه‏ها را دور بریزید از حواس خود جهت‏خلق داستان کمک بگیرید..نویسنده روزنامه انگلیسى زبان ساندىتلگراف sunday telehraf آن اپل‏بام Anne Applebaum مقاله‏ى خودرا با نام »آن روز دنیا واقعاً تغییر کرد« با یک روایت شروع مى‏کند که حاصل‏نگاه ژورنالیستى اوست:
چند روز قبل من درباره‏ى قرارداد خدماتى براى آبگرمکن‏خانه‏ى جدید خود در واشینگتن گفت وگو کردم. در پایان یک‏مکالمه‏ى تلفنى طولانى، مجبور شدم تصمیمى بگیرم؛ آیا من‏خواستار یک بهاى ثابت بودم یا یک قیمت متغیر؟ بهاى متغیرارزانتر بود. با این حال قیمت ثابت را ترجیح دادم. به خانم‏فروشنده گفتم: وقتى که به عراق هجوم بردیم، قیمت‏هاى نفت‏بالا خواهد رفت. او خنده بلندى کرد و فریاد زنان گفت: شماچهارمین نفرى هستید که این موضوع را امروز به من‏مى‏گویید….«
فواید نوشتن با کاغذ و قلم
در ادامه‏ى مقاله، وى وارد مباحث جدى‏تر سیاسى مى‏شود و به‏بررسى پیامدهاى حمله‏ى 11 سپتامبر مى‏پردازد. توجه کنید چگونه‏نویسنده از مکالمه روزمره معمولى خودش نقبى به مسائل روز سیاسى‏مى‏زند. آن‏چه در ادامه مقاله‏ى وى مى‏خوانیم داشته‏ها و اطلاعات‏گردآورى شده اوست. اما شروع با روایتى است که از یک نگاه کاملاًژورنالیستى ناشى مى‏شود و حتى بعید نیست جرقه نوشتن مقاله با همین‏مکالمه شکل گرفته باشد.ماگارت دیوید سان Margaret Davidson  استاد روزنامه نگارى دانشگاه ویس کان سین Wisconsin دراوشاکاش Oshkosh عقیده دارد که داشتن نگاه علاقه‏مندانه به اطراف تفاوت میان یک‏نویسنده خوب و یک نویسنده معمولى را نشان مى‏دهد، به خصوص در یافتن‏ایده‏هاى خبرى و داستانى.به گفته او یک نویسنده خوب کسى است که مشاهده خوبى از مردم، محیطاطراف، و تمایلات آنها دارد. و به دنبال مسائل بادآورده از محیط اطراف مى‏باشد. وى همچنین مى‏گوید: بسیارى از مردم به زندگى مانند افراد کور نگاه‏مى‏کنند، آنان چنان غرق در رفت و آمدهاى خودشان شده‏اند که نسبت به‏تأثیرات محیطى ایجاد شده در اطرافشان بى‏توجه و ناآگاهند. اما افرادى که‏اطراف را با دقت مى‏نگرند و به هر چیزى نگاه عمیق و از بالا مى‏اندازند، به‏ارزش واقعى آن پى برده‏اند. براى برخى از دانشجویان دنیا به منزله‏ى محیطى‏جذاب و رنگارنگ با منابع مالى محدود ولى منابع خبرى زیاد است. ولى براى‏بسیارى دیگر به منزله مکانى خشک و بى‏روح است که زندگى در آن باکمترین جاذبه‏ها، جریان دارد. به نظر مى‏رسد نویسنده روزنامه باید نگاهش به اطراف مانند نگاه‏دى‏اچ‏لارنس D H Lawrence  معروف باشد که الدس هاکسلى Aldous Huxley درباره او چنین مى‏گوید: او به اشیا چنان مى‏نگریست که گویىبا چشمان مردى مى‏نگرد که در مرزباریک میان مرگ و زندگى بوده است. و از آن‏جا که از تاریکى بازگشته است‏براى او جهان بى‏نهایت زیبا و اسرار برانگیز جلوه مى‏کند.
 .
آرشیو
نسخه قابل چاپ